پارت 2 ناظر محترم لطفا منتشر کن:)پلیز♡
سر و صدای زیادی فضا رو پر کرده بود کمی لای چشممو باز کردم دیانیرا از رو صندلی بلند شده بود و داشت از کوپه میرفت چمدونم و برداشتم و از کوپه رفتم بیرون دیانیرا : باد خنکی می وزید هریو دیدم با سرعت رفتم سمتش سلام هری : دیانیرا ! پیدات نکردم تو کدوم کوپه بودی دیانیرا : بی خیال هری : دلم واست تنگ شده بود دیانیرا : منم بریم؟ هری : دستشو گرفتم و رفتیم سمت هاگوارتز دیانیرا : هری هیچی نمیگفت و تو فکر بود موهاش خیلی بهم ریخته بود هری؟ چیزی شده؟ هری : نه...نه دیانیرا : بهم دروغ نگو هری چی شده؟ / خب...چیزی نیست فقط خاله پتونیا گفت....دیگه نمیتونم تو اون خونه بمونم عمو ورنونم حرفشو تایید کرد و وسایلمو بهم داد و از خونه انداختم بیرون دیانیرا : چی؟ حالا فقط تو اضافه بودی؟ الان کجا میمونی؟ / فعلا که تو هاگوارتزم بعدشم یه فکری میکنم ذهنتو درگیر نکن دیانیرا : اگه بخوای میتونی بیای خونه ما / نه دیانیرا! یه جایی پیدا میکنم دیانیرا : باورم نمیشد از خونه انداخته باشش بیرون بعضی آدما رو واقعا نمیشه درک کرد! رسیدیم هاگوارتز همه جا شلوغ ولی با نظم بود اصلا حوصله گروهبندی سال اولیا رو نداشتم پس از پله ها رفتم بالا و وارد اتاقم شدم قبل از شروع سال به دامبلدور گفته بودم میخوام یه اتاق جدا داشته باشم...وسایلمو تو اتاق گذاشتم و رو تخت نشستم احساس خوبی نداشتم...فکرم درگیر هری بود نگاهم به ماه افتاد کامل و درخشان ماه واقعا قشنگه نه؟ بعضی وقتا که کسی رو نداری حرفای دلتو بهش بزنی میتونی با آسمون حرف بزنی...چون یکی اون بالا هست که حرفاتو می شنوه خدایا...قراره امسال چی بشه؟ قراره سرنوشتم تغییر کنه؟ نگاهمو از آسمون گرفتم و رو تخت دراز کشیدم و چشمامو رو هم گذاشتم....
نور ملایم خورشید از پشت پرده می تابید چشمامو باز کردم و از رو تخت بلند شدم یکم آب به صورتم زدم و جلوی آینه وایستادم شونه رو توی دستم گرفتم و موهامو شونه میکردم در اتاق باز شد از آینه پشت سرمو دیدم برگشتم تو اینجا چکار میکنی؟ دراکو : پروفسور اسنیپ گفت بیا سر کلاس دیانیرا : متعجب ابرومو بالا بردم چی؟ اسنیپ؟ ولی ما با مک گونگال کلاس داشتیم دراکو : مک گونگال گفت کلاس تغییر شکل از برنامه امروز حذف شده و با اسنیپ کلاس داریم دیانیرا : برگشتم و از آینه به خودم خیره شدم لابد با اسلایترین کلاس داریم! دراکو : دیانیرا برگشت و به آینه خیره شد موهاش باز بود و شونه میکرد چی..آره دیانیرا : برو میام دراکو : در و بستم و با عجله از پله ها پایین رفتم / دست از شونه کردن موهام برداشتم و بلوز و دامن و ردامو پوشیدم و از اتاق رفتم بیرون و از پله ها پایین رفتم و سمت کلاس معجون سازی روانه شدم پشت در ایستادم و دستمو آروم روی در کوبیدم + بفرمایید .....در و باز کردم و رفتم داخل اسنیپ : دیر کردید دوشیزه اسمیت! دیانیرا : یکم پیش مالفوی بهم گفت با شما کلاس داریم اسنیپ نگاهی به دراکو انداخت و گفت : بیا داخل.....با چند قدم رسیدم کنار هری ولی رون کنارش نشسته بود هیچ جای خالی نبود نگاهم به دراکو افتاد میز آخر تنها بود رفتم و کنارش نشستم نگاهی بهش انداختم....جای خالی نیست مجبورم اینجا بشینم دراکو چیزی نگفت و به اسنیپ چشم دوخت دفترمو در اوردم اصلا حال و حوصله کلاس و نداشتم دفتر و باز کردم و مداد و بین انگشتام چرخوندم و مشغول نقاشی شدم هر از گاهی نگاه متعجب دراکو رو روی خودم احساس میکردم سرمو روی میز گذاشتم....دست محکمی روی میز کوبیده شد سرمو بالا گرفتم با چهره سرد و عصبی اسنیپ روبه رو شدم دفترمو ازم گرفت و برگه نقاشی رو از دفتر کند و توی دستاش مچاله کرد بغض توی گلوم نقش بست و اشک توی چشمام قفل شده بود نگاهمو ازش گرفتم و پوزخندی زدم....نیازی به گفتن نیست خودم میرم بیرون پروفسور! کتابم و برداشتم و رفتم سمت در اسنیپ : دیگه سر کلاس من نمیایید دوشیزه اسمیت! دیانیرا : چیزی نگفتم و از کلاس رفتم بیرون و در و محکم پشت سرم بستم....
اشکی از روی گونم سر خورد با دستم پاکش کردم و لبخند محوی زدم چیزی نیست....قدم تند کردم و رفتم تو اتاقم و رو تخت نشستم تقصیر من چیه کلاسا حوصله سر برن از اتاقم رفتم بیرون و تو حیاط آروم قدم می زدم قلبم آروم می تپید سرمو انداخته بودم پایین با یکی برخورد کردم زیر لب گفتم ببخشید و خواستم رد بشم ولی جلومو گرفت سرمو بالا گرفتم دراکو روبه روم ایستاده بود چیه؟ دراکو : چرا سر کلاس نقاشی کشیدی؟ دیانیرا : باید به تو جواب پس بدم؟ همین دلیل کافی نیست که کلاسش حوصله سر بره؟ دراکو : با این کار از گریفندور کلی امتیاز کم کردی دیانیرا : چند امتیاز؟ دراکو : 10 امتیاز دیانیرا : نمیخواد نگران من و گروهم باشی دراکو : اوکی...اصلا به من چه دیانیرا : از کنارش رد شدم و از هاگوارتز خارج شدم و رفتم سمت جنگل و کنار دریاچه نشستم و مشغول تماشای دور دستا شدم عالی شد حالا به خاطر من از گریفندور 10 امتیاز کم شد اَه....صدای خش خش برگا توی گوشم پیچید برگشتم و با چهره هری روبه رو شدم....تنها چیزی که توی ذهنم بود و به زبون اوردم معذرت میخوام هری : دیانیرا من نیومدم تو رو سرزنش کنم به خاطرش ناراحت نباش اسنیپ کلا از گریفندور امتیاز کم میکنه دیانیرا : لبخندی زدم هری کنارم نشست و به درخت تکیه داد چرا اومدی اینجا؟ هری : یه حسی بهم گفت اینجایی....رون و هرماینی ام رفتن هاگزمید خب تنها بودم اومدم پیش تو.....
دیگه چیزی نگفتم و به دریاچه سیاه چشم دوختم از پشت درخت صدایی شنیدم برگشتم ولی تنها چیزی که دیدم پسری بود که با قدم های تند ازم دور میشد نتونستم چهرشو ببینم چون کلاه ردا رو روی سرش انداخته بود!...
ناظر عزیز و محترم لطفا لطفا منتشر کن رد نشه خواهش میکنم:)💚☺ خوشحال میشم منتشر کنی ناظر مهربونم:))تنکک:) لایک و کامنت فراموش نشه:)♡♡
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
میشه گروه دختررو بگی
گریفندور
محشررررر
تنککک:))
عالی خیلی عالی
ممنوون:))♡
چقد گیش نگ ..😀😂🌌💛
ممنووون لاوم:))💚
خیلی خوب بوددددد
تنکککک بیب:))
عالیییییییییی
حتما بذار
ممنووون عزیزم:))♡
عالیییی:)))
منتظر پارت بعدیم
ممنووون:))💚فردا